دربارۀ ما

My photo
رفقای عزیز! گرداننده گان ویبلاگ "دادگاه" اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده، به خاطر تحقق آرمانها و اهداف انسانی و ترقیخواهانه حزب شهیدان گلگون کفن ما- ح.د.خ.ا.- دوشادوش سایر نیروهای ترقیخواه، ملی و دموکرات به خاطر افغانستان واحد، تجزیه ناپذیر و شگوفان مبارزه میکنند. هدف از ایجاد ویبلاگ "دادگاه"- خنثی ساختن تبلیغات زهرآگین و خصمانۀ "داوران" اپرچونیست، ابن الوقت، منحرف و مرتجع در دادگاه حقیقی تاریخ و فرزندان راستین حزب شهیدان بوده، که مذبوحانه تلاش می ورزند فرزندان صدیق و راستین حزب شهیدان و زحمتکشان افغانستان را تخریب و بدنام سازند. ما، از همه دوستان، رفقا و همرزمان انقلابی و میهنپرست صمیمانه تقاضا به عمل می آوریم تا دست به دست هم داده متحدانه و جسورانه در پی افشاء، شناسائی و رسوا نمودن عناصر منحرف، مرتجع، مخرب و اپورچونیست در داخل جنبش چپ و مترقی با ما همکاری نمایند. زنده باد زحمتکشان افغانستان! زنده باد نیروهای ترقیخواه! مرگ بر دشمنان داخلی و خارجی افغانستان زنده باد افغانستان daadgaah@gmail.com

Saturday, February 4, 2012



مارهای درون آستین "نهضت" را که مانع وحدت اند باید بیرون راند!

وطنپرستان واقعی
 منافع بزرگ و آرمانی را هرگز قربان اختلافات شخصی- گروهی نمیسازند

 آنچه قانون طبعیت است- آفتاب در روز طلوع میکند و به زنده گی روشنایی میبخشد- ولی، آفتاب چیزمدان های سیاسی ما فقط در نیمه شب میتابد و هر چندی چشم های امید و اعتماد را کور میکند و آنجاست که میدانید حق گفته اند که آنرا برای خود گفته اند- به کجا سقوط کرده ایم؟. برای من سیاست علم بزرگی است؛ برای من مبارزه راهِ دشواری است؛ برای من هدف و آرمان پاکترین و مقدس ترین اسلوب است. ولی آنها بهتر از من میدانند، آنها میدانند آنچه در عوام ما میگویند: "سیاست" دروغ، فریب و در جان زدن است و کاریست عوام فریبانه؛ چند ملا و سردار مردم مارا از این علم و از اعتماد به مبارزه می خواستند دور نگهدارند. ولی امروز آفتاب میگیرید و مهتاب روی خود را میپوشد و انجمن مبارزین که خون ها دادند امروز خون جگر میخورند و از نسل جوان هیچ نمیگویم چون جز پای بوسی ملا امامان بیسواد و گرفتن تعویض برای شان انتخابی نمانده است. با گذشت ۲۰ سال پراگنده گی اعضای ح.د.خ.ا. و آخرین درس های امتحانی "نهضتِ(!) آینده" با "شورای(!) مؤقتِ حزب وطن" و به گفته ی خود شان با "جناح(!) خلق" ح.د.خ.ا.، "کمیته فعالین(!) ح.د.خ.ا."، "متحد ملی(!)" و "نهضت فراگیر(!) . . ." من به این فکر بودم که حالا دیگر تمام شد، هرچه بود به خود و دیگران امتحان کردند و امروز به این حقیقت خودشناسی و مسؤولیت پذیری رسیده اند و درک میکنند که این امتحان حتی به قیمت حیثیت و عزت تعدادی رفقای ما چه که تا حدی حیثیت و اعتبار سیاسی نیم قرن ما تمام شده که همه چیز ما را زیر سوال قرار داده است. در شرایطی فعلی کشورما چیزی که مردم ما شدیداً به آن نیاز دارد - وحدت و عمل جمعی فرزندان چیز فهم شان است که شوربختانه رفقای ما فاقد آن میباشد و این یک رنج بزرگی برای همه ترقیخواهان میباشد. ولی متأسفانه تا همین لحظه هیچ گروهی و هیچ فردی مبتکر چنین اقدامی نشد تا به این همه کدورت های بی مفهوم نقطه ی پایانی بگذارد. برخلاف، یکتعداد از این سوء استفاده هم کردند. حالا میآییم به اصل موضوع: در چند روزِ گذشته، رفقا پرشور و هدایت حبیب مصروف تماس تلیفونی بدون توقف همرای رفقا بودند از جمله همرای من هم و اولین پیشنهاد من به آنها همین بود که باید کمیته ی بیطرف به ریاست رفیق قابل قبول همه، اگر بپذیرند به ریاست رفیق افضل لودین، ایجاد شود و با این اقدام تاریخی جسورانه گام عملی را شروع کنند که هردو رفیق با جملات آتشین و صداقت زارنالگی و به خصوص اعلام بیطرفی به هیچ گروهی، گفتند، این کاریست که همه رفیق ها امین را میگویند و شما ببینید که این چه افسوسی است که این رفقای ما به هیچ چیز خود پابند نیستند حتی به وجدان خود، من نمی فهمم که این ها چطور خواب میکنند و چطور به آیینه میبینند. من اگر کاری کنم بزرگ را کنار بگذاریم با کوچکترین اولاد خود اگر از روی مصلحت کدام حرف یا وعده ی نادرست بدهم چند روز ناآرام میباشم تا که جبران نکنم. دیشب یکنیم شب به خانه از کار آمدم، طبق معمول، به خاطر مطالعه خبرِ خوش، به انترنیت مراجعه کردم، هنوز در خیال آرزوی خوش بودم که چشمم به گزارش "جلسه فعالین(!) متحد ملی" افتاد. با مطالعه ی آن که بار دوم مطالعه کردم باورم نشد. اینکه جلسه ی فعالین(!) متحد ملی بود من با آن کاری ندارم، کار خود شان است، گرچه برای من چون قصه در قصه است، حریفان ۲۱ دایر کردند اینها 31، رفیق بیدار ما سوال ها مطرح کردند پاسخش را از بال ماد کیک ها گفتن پیدا کنید. رفیق شریف ما که همیشه با خونسردی و احترام همرای من برخورد داشتند برایشان احترام خاص دارم سادات گپ خوبی زدند که ما همیشه متوجه سرباز گیری در بین خود بودیم، باید طرف مردم برویم ولی بدون اینکه بدانند وقتی ما در خانه خود باخود نباشیم و برای از بین بردن عزیزان خود از هیچ وسیله دریغ نکنیم چطور و به کدام روی میتوان بیرون رفت و دیگران به ما اعتماد کنند؟ همین هدف مخفی و شخصی رفیق علومی ما بخاطر پیوستن شان به اصطلاح ائتلاف ملی که به همه چیز بازی کردند اگرچنان نیست بگوید به اساس کدام فیصله تاریخی با چند رای موافق و مخالف تصویب صورت گرفت که به چنین اتحاد بپیوندد و از همه مهمتر، رفیق سادات، مگر اعضای حزب از کدام سیاره دیگر آمده اند که آنها را شما جدا از مردم میشمارید. و اینکه "متحد ملی" حریف خود را به نصاب جلسه و . . . متهم میکند و خود در چه حالت، این فقط درس های آموزنده است و پاسخ همه رفقا که اگر همه طرف ها قدری جوهر داشته باشند بفهمند که بس است که لبریز شد. ولی جان گپ در چه است؟ روزی که رفیق هدایت حبیب شروع کرد به دل خالی کردن ها، رفیقی به من گفت، برادر، از هیچکس کرده رفیق هدایت ما به رفیق نور و توده یی "صاحب" زیاد نگفته و امروز همه فقط به خاطر این است که در انتخاب رئیس در سویدن رفقا به رفیق دیگری رای دادند و اینرا رفیق هدایت ما از رفیق توده یی و رفیق نور دانسته اول با رفقا در سویدن بعد به جان آنها شروع کرد، و گفتند، این یاد تان باشد، به خاطر یک خود خواهی شخصی، رفیق هدایت ما آغازگر دشمنی با وحدت خواهد بود، با تجربه ی که از کار طولانی تخریب ایدیولوژیک و تدابیر فعال اوپراتیفی در زمان کاری خود دارد از هر وسیله استفاده خواهد کرد، من گفتم، نی، هرگز چنان کوچک نخواهد بود. ولی حالا سوال دارم، که این مارهای درون آستین "نهضت" کی بود و به کجا رفت؟ و سوال دیگر این که رفیق هدایت ارجمند، شما راست و فهمیده گفته بودید که آخر به سطح دو کودک کشتی گیر سقوط میکنید و حال برای رفقای "متحد ملی" میگویم که شما حرف رفیق هدایت را خوب درک کنید که به شما چه گفته است که با لشکر خریده جنگ نمیشود. همینطور روزی رفیقی در مقابل رفیق پرشور برایم گفت که این رفیق با همه صفات فهم خود بسیار خودخواه است و در همه گپ هایش یک حرف دارد که باید خودش مطرح باشد و به جایی برسد. باور کنید که آنچه میگوید در خفا به آن هرگز صادق نبوده فقط میخواهد آب را خت کرده ماهی بیگرد و هر رفیق را علیه دیگر تحریک میکند. من باور نمیکردم، ولی حالا سوال اینست که آخرین نوشته و اطلاعیه شان و تماس های تلیفونی شان را دیده آدم چه بگوید، فقط به خاطر اینکه دیگران را . . . کرده باشد به عضویت "متحد ملی" درآمد که خدا خیر کند، خیر راستی عجیب است. برایم چقدر پای چه که سرِ ما به سنگ بخورد دیگر در آن حدی رسیدیم که قریب است نه سری به ما باند و نه پایی چرا اینطور شده ایم در همینجا برای "نهضت" و "متحد ملی" میگویم که رفقای عزیز، تمام شد، پیش از اینکه خود برای همیش غرق شوید به خود بگیرید، نقطه پایان کار است. رفیق صمد کارمند را که من میشناسم جوان مصمم و با تقواست ولی به عجله تصمیم گرفتند، هنوز دیر نشده است که ثابت کند جوان ها هم کاری کرده میتوانند که نی با "تو" نی با "او" بلکه با "ما" یک تصمیم گرفته شده میتواند. قرار اعتمادی که من به رفقا هدایت حبیب و رفیق پرشور کرده بودم که صادقانه در این امر پیش میروند و با شناخت وسیع که دارند رفیق افضل لودین هم چنین مسؤولیت را میگیرد و این نتیجه ی ارتباط وسیع است که دریغا چنین نبود، به همین خاطر آن دو رفیق عزیز و ارجمند را به وجدان خود شان میگذارم، در همین جا پیام روشن و صادقانه را به صفت یک سپاهی حزب و به خاطر آرمانهای شریفانه حزب، به خاطر روح پاک شهیدان، به خاطر روزگار غم انگیز هموطنان عزیزم و برای نجات کشور عزیزم از رفیق افضل لودین دارم که زمان به اقدام جسورانه نظامی و سیاسی دارد و شما که در بین اعضای حزب از اتوریته ی خاصی برخوردار هستید داخل اقدام تاریخی شوید و یکبار دیگر ثابت کنید که مرد میدان مبارزه هستید برای وحدت سراسری و پایان دادن به این کوچه جنگی به امید زود ترین اقدام شما و حمایت همه رفقای شریف با وجدان باور کنید دیگر نیروی به جز شما وجود ندارد. برای نجات وطن با متحد بودن میتوانید به ائتلاف های واقعا ملی و سیاسی رفت و با امر زمان در تأمین خدمت سراسری همه را بسیج کرد.
به امید روشن شدن دلها و ختم پراگنده گی ها
نوت: در این نبشته هیچ آرزوی تخریب و توهین به رفقا پرشور و هدایت حبیب نبوده فقط واقعیت های تلخ را برای فهم آینده تقدیم کردیم.

ص. ا. ش. از جرمنی


No comments:

Post a Comment