دربارۀ ما

My photo
رفقای عزیز! گرداننده گان ویبلاگ "دادگاه" اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده، به خاطر تحقق آرمانها و اهداف انسانی و ترقیخواهانه حزب شهیدان گلگون کفن ما- ح.د.خ.ا.- دوشادوش سایر نیروهای ترقیخواه، ملی و دموکرات به خاطر افغانستان واحد، تجزیه ناپذیر و شگوفان مبارزه میکنند. هدف از ایجاد ویبلاگ "دادگاه"- خنثی ساختن تبلیغات زهرآگین و خصمانۀ "داوران" اپرچونیست، ابن الوقت، منحرف و مرتجع در دادگاه حقیقی تاریخ و فرزندان راستین حزب شهیدان بوده، که مذبوحانه تلاش می ورزند فرزندان صدیق و راستین حزب شهیدان و زحمتکشان افغانستان را تخریب و بدنام سازند. ما، از همه دوستان، رفقا و همرزمان انقلابی و میهنپرست صمیمانه تقاضا به عمل می آوریم تا دست به دست هم داده متحدانه و جسورانه در پی افشاء، شناسائی و رسوا نمودن عناصر منحرف، مرتجع، مخرب و اپورچونیست در داخل جنبش چپ و مترقی با ما همکاری نمایند. زنده باد زحمتکشان افغانستان! زنده باد نیروهای ترقیخواه! مرگ بر دشمنان داخلی و خارجی افغانستان زنده باد افغانستان daadgaah@gmail.com

Tuesday, April 17, 2012

شواهدی از جنایات داکتر نجیب الله

نخست از همه میخواهم بحیث فرد از  جامعهء دموکرات  افغانستان ، وطنپرست و  ترقی خواه که هیچ نوع  سمپاتی  و  انتی  پاتی در جارو جنجال های فرکسیونی نداشته  ام  و  همیشهفکر میکردم و مینمایم این  همه مشکلات و ایجادوضع نا  مساعد تاریخ کشور ما  ناشی از خود خواهی – جاه و مقام طلبی عدهء از عناصروابسته، کم ظرف و بی دانش که در جریان حوادث پهلوی همهء مشکلات و پرابلم که برای جامعهاز جوانب در گیر بر وضع نا مساعد کشور وارد شده بوددر طول همان  مدت زمان ها مواقع را غنیمت شمرده  نه برای بیرون رفت ازحال ووضع تا هنجار بلکه برایجای خود و دست اندر کاران شبکه های  بالا تریکهیا به شکل مرموز ، علنی  و یا نیمه علنی تمویلمادی  و معنوی میگردیدند خود  را  جا میزدنند و اهداف مطروحه را  به  منزلمقصود میرساندند. این توجیهات بخصوص در کشور ما افغانستان عزیز  در ادوار تاریخ  مشاهده  شده  است-  بطور مثال  در  قرن20میلادی غازی امان الله خان – بعد ها کودتا علیه ظاهر شاه – کودتا علیه رفیق  محترم نور محمد تره کی – کودتا علیه رفیق محترم ببرککارمل  هر کدام  این  کودتاها  پبش منظر و پس منظر  بویژه  خویشرا  در زمان های معین کشور ما  دارد و برای مطالعهءآن  بخصوص برای نسل جوان و ماندن تاریخ از دست بدست  و گوش به گوش به شکل حقیقی آن  لازم است بر بنیاد حقایق و مستند تشریح و توضیح گردد. در غیر آن  همه چیز یا بر عکس  و یا گنگ باقی میماند.
 بطور مثال آمدن نیرو های  اتحادشوروی به افغانستان که بنابر در خواست و دعوت رهبری ح. د. خ.ا   اعم از محترم نورمحمد تره کی ، حفیظ الله خان مطابق ماده 51 منشور ملل متحد و بعد از آن صورت گرفت اکنونآنرا بحیث تجاوز میشمارند.  اما اکنون که اضافهاز54 کشور دنیا بدون در خواست کسی  به بهانهبن لادن و یا در عراق به نام اسلحه اتومی سرازیر گردیده اند  کمک بخاطر کشتن انسا نهای بی حمایت کشور ها  بخصوص افغانستان که هر روز بالایشان هزاران بم ومرمی می افتد  و کشته میدهند ؛  بحیث کمک بشری جورج بوش دوم و غربی های بد نام میباشد . آنها برای مردم ما بجای مکتب ، نانو ادویه و کوپون بم های خوشه یی و مرمی های آتشدار زهر ی  می بخشند و از ین طریق لباس های شان رابه خون خودشان سرخ ،رنگ مینمایند.
 بخاطر  اینکه چند  لایه ء از اوراق معتبر  ولی کاملآ  پنهان تاریخ مبارزات سیاسی کشور مانرا بیان نمائیم  نا گزیر عدهء را آزرده و عدهء را خرسند بسازم.بهنظر من بگذار  هر که میداند یکبار قضاوت نمایندتا چقدر غمناک بود حمله نا جوانمردانه حفیظ الله امین که شادروان  نور محمد تره کی  اولین منشی عمومی  ح.د.خ.ا را به قتل رساند. انآ و در موقع پلان سی. ای . یی امریکا تطبیق گردید و حفیظالله امین بر مسند قدرت تکیه زد و پلان های خویشرا یکی پی دیگری میخواست عملی بسازد. ممکن سوال شود  که امین هم یکی از دعوت  کننده گان نیرو های اتحاد شوروی بود . چگونه میتوانست پلان سی.ای.یی را تطبیق نماید. هرگاهیکه اتحاد  شوروی به افغانستان داخل میشدکه شد ، آن قصوری بود که امریکا  در ویتنامدیده بود و این وسیله  همان حفیظ الله امینبود که از یکطرف میخواست موقف خود راحفظ و از جانبی هم پلان امریکایی تطبیق گردد. درمورد حفیظ الله امین معلومات های کافی بدسترس است و اسناد معتبر اثبات عضویت او بهشبکه سی.ای.یی کاملآ هویدا و روشن است و اکنون بالای پروسه تطبیق بر نامه های سی.ای.ییکه به تطبیق آن حفیظ الله امین موظف بود  آقایکرزی و تیم او موظف شده است.
می آیم در جمع آنافراد  و وابسته به سی.ای.یی . یا هم کا.جی.بییکی از حلقا ت بسیار نزدیک در ح.د.خ.ا   دوکتورنجیب الله به همان پلان های که چگونه تلاش برای دخول اتحاد شوروی به  افغانستان صورت گرفت  نجیب الله بر عکس برای خروج نیرو های اتحاد شورویکوشش کرد. نا گفته نباید گذاشت این زمانی بود که درین مقطع موجودیت نیروهای شوروی برایافغانستان سخت ضرورت بود تا از سقوط رژیم بدست بنیاد گرایی  اسلامی و دام ایران و پاکستان جلو گیری باید میگردید.وهمه میدانست افغانستان با قطع کمک های اتحاد شوروی جدآ به پرابلم ها دچار میگردد.
نجیب الله که شخصکاملآ مغرور و خود خواه بود از یکطرف برای تطبیق پلان گرباچف که در مقابل هفتاد ملیوندالر جایزه  گویا نوبل ؛ اتحاد شوروی ، جنبشکارگری ، احزاب مترقی ، جنبش های آزادی بخش ملی و مدنیت بزرگ کشورهای سوسیالیستی رافروخت،  واز طرفی هم نجیب  فکر میکرد که اتحاد شوروی سقوط نمی کند- رئیس جمهورافغانستان باقی میماند و حمایت شوروی از او بطور  دایمی صورت خواهد گرفت.
 بدین  منظور بر علیه محترم  ببرک  کارمل  که  واقعا شخص بی بدیل در طول  مبارزات  آزادی خواهی دموکرات  و  ترقی  خواه  مردمو  کشور چون  افغانستان  کم خواهد بود؛ کودتا نمود و حتی تا سرحد اینکه فرزندانح.د.خ.ا چه خلقی و چه پرچمی –روشنفکران و مردم حق شناس افغانستان اگر با این حقیقتپی نمی برد، رفیق   ببرک کارمل نیز مانند  رفیق نور محمد تره کی از جانب اجنت  نه سی. ای. یی بلکه کا. جی. بی به قتل میرسید و میگفت ببرک کارمل مریض است و به اثر مریضیاش فوت نموده است.
ببرک  کارمل در همان لحظه نجات یافت ولی سردمداران سی.ای.یی با تطبیق پلان های خویش در سطحجهانی و بزرگ یعنی بوش و گرباچف همچو کشور های چون افغانستان را قبلآ معامله نمودهبود ولی  نجیب الله به نهایت کوتاه فکری خویشدر فکر جای و جلال و مقام طلبی غرق و هیچ نوع توجه به  شرایط حاد و جاری کشور و درونحزبش نمیکرد. نخست از همه قدرت را که  کاملآح.د.خ.ا آنرا  اداره  و  قربانیاناساسی حراست وطن و انقلاب بودند بی اتوریته و صلاحیت های رهبری کننده کمیته های حزبیرا بصورت عاجل به افراد بی هویت غیر حزبی که اعتماد به  هیچ و آینده نداشت سپردند و از خارج و داخل کشور  کسانی را گماشت که هیچ نوع مطابقت به آرمانهای ملی، دموکرانیک ووطن پرستانه نداشت وبه ترند موجود کشور آمیزش نداشت.
 دوم اینکه افراد  ملیشای را تا دندان مسلح منظم را از امکانات مادیو معیشتی محروم و هیچ نوع توجه به ان نکرد. درین موارد آنقدر فاکت های مستند وجود داردکه  امید وارم متخصصین نظامی ما حتمآ این پرابلمها و چشم دیدها را ارزیابی و آنرا بر ملا سازند.و دیگر اینکه گویا مشی مصالحهء ملیبدون میکانیزم ریالیستیک را پیش کش نمود به نظر ما هر گاه سیاست اختیار شده موفق میگردیددر انصورت میتوانیم گفت که  مطابق به شرایطجامعه بوده ولی زمانیکه دیدیم این سیاست بر روحیه و مورال جنگجویان مدافع و ارمانیتاثیرات منفی وارد مینماید و هکذا نه تنهائیکه برای معتقدات آنها توجه نمیگردد، درمقابل آنها چرا خود را قربانی نمایند.- و با وجود این هم بعد از قربانی های آنان بهفامیل ها و بازمادندگان شان هیچ نوع توجه مبذول نگردیدو در قسمت اعاشه و امکانات مادی، خانه و غیره و غیره. و حتی رژیم چنان پوسیده شده بود که مامورین عالیرتبه نجیب اللهبه گرفتن رشوه و زر اندوزی مبادرت ورزیده بودند و هیچ نوع کنترول بر وضع  استقرار نمی یافت.
نجیب الله معاملهگر بود – یعنی اینکه تمام  ملت را یکباره بهیک دو به قمار زد و آنرا باخت  اینکه در گوشهو کنار  آقایان کمر بند سرخ خویشرا بر مسندتقرر میداد به همه هویدا شده بود .
بلی
)کمر بند سرخ( را نجیب   در زمانیایجاد نمود که بحیث رئیس خاد مقرر گردید و یکتعداد از افراد و رفقای شخصی خویشرا  چه حزبی و چه غیر حزبی را در مقامات حساس حزبی ودولتی بشکل نهایت مخفییانه  و محتاطانه  جابجا نمود و از جمله افراد مطمین خویشرا  که  گویاما  صادق ترین افراد جامعه و در بین اعضاء حزبهستیم و خودش  اکت های فلکس اد موندویج درژنسکیرا مینمود  و همیشه به حلقهء خویش هدایت میدادکه در برابر ضد انقلاب و حتی به کسانیکه در دستگاه دولت و درون حزب جزئی  ترین خطا و سر کشی مینمایند باید سر کوب و نابودگردد  بخصوص آن عده کسانیکه به فرمان شخص اوگوش فرا ندهند.
 این شبکهء خطر ناک در زمان های مختلف چندین قتل مرموز را انجام دادندو چندین شخص را  در دستگاه دولتی ترور نمودندهر گاه به حکم وجدان خویش باندیشیم که قتل گوهری بوسیلهء همین شبکه  توسط  رهنوردصورت گرفت و وقتیکه شبکه افشا و تحقیقات در نهایت امر نتیجه داد  عاجل نجیب الله فرمان  اعدام رهنورد را از هئیت رئیسه شورای انقلابی درظرف 12 ساعت و اعدام را بالایش تطبیق و زمانیکه کارمندان  امنیتی و جلادان فرمان را به رهنورد  میخواند  - او میخندید و میگفت که این هرگز ممکن نیست منهر چه  کردم به هدایت  رفیق! نجیب کردم و من حالا فهمیدم که او چقدر نامردبوده و او در زمانیکه میخواستند اعدام را بالایش تطبیق نمایند   اخرین سخنش این بود  : مرگ بر نجیب الله نامرد - زنده باد رفیق کارملو به کسانیکه این فرمان را باید بالایش تطبیق مینمود به آنها گفت که یکبار  مرا موقع بدهید  که نجیب الله را افشآ کنم که این شخص آنقدر خطرناک و مار آستین است  به او باور نکنید ! بهاو باور نکنید !و مسوولین امنیتی  می گریستو می فهمیدند اگر موضوع را افشا نمائیم به سر نوشت رهنورد گرفتار میشویم.
این یک شمهء از کمیته300 مانند باند مخفی بنام ( کمربند سرخ) نجیب الله بود که هزار ها جنایت را  مرتکب گردید و قصی القلب در برابر حتی رفقای خویشرحم نمیکرد .  آنکه افشا میشد خودش اورا بهقتل میرساند.  بعد از مدت ها تلاش این باندجنایت کار  آهسته آهسته  یک تعداد از افراد کاملآ منفور  ، تجرید شده و اشخاص بی سجیه را در درون حزب بالاکشید و تعمیل نمود  تا حتی در سطح بیروی سیاسی، کمیته مرکزی ، شورای انقلابی ، در وزارت خانه ها  به مقامات بالایی ارگان های  دولتی و قوای مسلح جابحا نمودند و تا بتوانند بهشکلی از اشکال بحیث شخص اول مملکت ارجاح گردد که شد.



سردار محمد نیکمل

Sunday, April 15, 2012


نورمحمد غفوری                                                                

افلاطون او د سیاسی - ټولنیز نظام سمون

«هر څوک چي د نورو  په خیر او ښېګڼه پسې ګرزی، آخر به خپله نیکمرغی هم لاسته راوړی»

« هر کس که در طلب خیر و سعادت دیگران باشد بالآخره سعادت خودش را هم به دست خواهد آورد».[1]



افلاطون په ۴۲۷- ۳۴۷ قبل المیلاد کې ژوند کړی، په لوړه اریستوکراته (اشرافی) کورنۍ کې زیږیدلی دی.  د سقراط شاگرد ؤ.  ډیر کتابونه یې لیکلی او خپلې نظریې یې وړاندې کړی دی. د ده ټولې لیکنی لا تر اوسه پورې شته، خو یوازې یوه مقاله یې چې د ثواب په باره کې لیکلی وه،  ورکه شوې ده . ډیر داسې کتابونه او لیکنی هم شته چې د دده په نامه نومول شوی، خو په اصل کې دده نه دی او همدا موضوع لا ان په انتیکو (عتیقه) زمانو کې ثابته شوې ده. د ده د اصلو لیکنو شمیره ۳۶ جلده بلل کیږی.[2]  ده ډیر اړخیزه استعداد لاره او نظریې او طرحې یې د څیړنې او پلټنې د لارو او میتودونو په اړه  ارجینال، بدیع او تازه  دی. همدې ځانګړتیاوو نوموړی نه یوازې د خپل وخت په مشهور، لوی او اغیزمن لیکوال او متفکرشخصیت بدل کړ،  بلکې تر ننه پورې په فلسفی او علمی څانګو کې د پلټنو او څیړنو په بهیر کې دده نوم او مفکورې له یاده او پامه نه شی غورځیدلای.

 افلاطون د میتافزیک Metaphysik ، معرفت  تیوری Erkenntnistheorie (theory of cognition) ، اخلاقو Ethik ، انسان پیژندنې Anthropologie (انتروپولوژی anthropology) ، د دولتونو او حکومتونو تیوری  Staatstheorie ، ستوری پیژندنې  Kosmologie، د هنر تیورۍ Kunsttheorie  او د ژبې او فلسفې په اړه پراخه څیړنې او پلټنې کړی دی.[3]   د دومره زیاتو مصروفیتونو سره سره یې د ټولو خپل شاګردانو سره مرسته کوله او  ان هغوی ته چې د ارسطوAristoteles په شان دده د اساسی نظریو سره مخالف هم ؤ، په اخلاص علمی لارښونې کولې. د ادبیاتو، شعرونو، کیسه لیکنو او بدیع البیان په لارو یې ډیر ځوانان وهڅول. په ټولو بحثونو کې یې په دګماتیګه بڼه هیڅ شی ټینګ نه نیول او د هرې موضوع په اړه یې هر ډول پوښتنو ته لاره خلاصه پریښوده او هر چاته یې دا وخت او مجال ورکاوه، تر څو د مطرح شوې پوښتنې په اړه د قناعت وړ ځواب و لټوی، ومومی او نورو ته یې هم توضیح او بیان کړی.  دده له پاره هم د ډیر اهمیت وړ موضوع داوه چې څنګه کولای شی چې د خرافی افکارو او ډیرو رواجی بې دلیله منل شوو غیر علمی موضوعاتو  په اړه مؤثق علمی معلومات او منطقی استدلال رامنځته کړی

افلاطون په داسې وخت کې نړۍ ته سترګې خلاصې کړی چې د یونان تمدن خپل لوړ پوړ ته رسیدلی او ان لا بیرته مخ په ځوړ روان ؤ.  آتن د نړۍ د تر ټولو آبادو ښارونو څخه و. د آتن ددولتی نظام بنسټ ایښودونکي د هغه ځای اصلی اوسیدونکو ؤ او دحکومت واک هم همدغوخلکوپه لاس کې نیولی و. په اتن کې «څلورطبقې خلک اوسېدل. ترټولو لوړه معتبره طبقه دښاریانووه، دریاست نظم ډسپلین دهمدغې طبقې خلکوپه لاس کې و، ځکه چې رایه کارول اوخپل منتخب حاکم دټاکلوحق یواځې همدې خلکوته ورکړل شوی و. په فوځ کې هم یواځې همدوی ول. ریاستي زمکې هم دهمدوی په لاس کې وې[4]

د آتن دوهمه  طبقه اوسیدونکی د مېټکس metics په نامه هغه سوداګران و، چې اصلی ټاتوبۍ یې آتن نه و او له ډیرو سیاسی او ټولنیزو حقوقو به بې برخې و.  د آتن دریمه طبقه اوسیدونکی  ازاد غلامان و چې تولیدی کارونه او خواری او غریبی یې کوله. څلورمه طبقه  بیا غلامان و چې درانه جسمانی او فزیکی کارونه ور د غاړې ؤ.  د غلامانو اخیستل او خرڅول رواج ؤ او د لومړۍ طبقې تقریبا ټول کسان د غلامانو لرونکی ؤ.  د غلامانو په څیر ښځې هم له سیاسی ټولنیزو حقونو محرومې وی او د رایې حق یې هم نه درلود.  په اتن کې دموکراسۍ وده کړې وه او دسیاسي اقتدار سرچینه ولسي جرګه وه چې په میاشت کې يې څلور غونډې کولې.   د دوو غوره (د اشرافو او زیارکښو) طبقو ترمنځ مبارزه پرله پسې روانه وه. اشرافیانو به د ملک قانون په ځان نه عملی کاوه، خو د زیارکښانو په وړاندې یې قانون ډیر سخت نیولی ؤ.  «شتمنه طبقه دومره سخت زړي و، چې له غریبانوسره یې هېڅ نه وه جوړه. کوم شی به چې له دوی څخه زیات شول په سیند به یې لاهوکړل خوغریبانانوته به یې نه ورکول شتمنو دومره ظلم په غریبانانو کاوه، چې خوارانوترینه رپ هم نه شووهلی»[5] د اشرافیت په وړاندې کرکه د ولسونو د پراخه پرګنو ترمنځ راپاریدلی وه  او په دې اړه دیو جانس" فیلسوف ویلی دی،  هر څوک چې غلامان ځوروي دوی په اصل کې انساني کرامت ته توهین کوي. دې فیلسوف به  ان له بډایانو سره ناسته ولاړه  له دې کبله نه کوله چې ‌شخصیت او اخلاق یې خراب نه شی.

افلاطون د يونان د اشرافی طبقې د لوړ قشر څخه سر راپورته کړی او تر ډیره ځایه پخپلو سیاسی او ټولنیزو افکارو کې د یونان د اشرافیت د مکتب پیرو پاته شو. څرنګه چې افلاطون د ځوانۍ په دوران کې د خپل استاد (سقراط) سره مخامخ شو نو دده په روحیاتو او اخلاقو یې ډیره ژوره اغیزه وکړه. کله چې د میلاد تر مخه په  (۳۹۹کال ) سقراط د اویا کلو په عمر د یونان د معمولی خدایانو څخه د انکار  او د نویو خدایانو د ابداع  او د یونان د ځوانانو د افکارو د خرابولوپه تهمت ونیول شو، د آتن  محکمې ته بوتلل او ووژل شو، افلاطون ۲۶ کلن زلمی و. د سقراط وژنې دده په مغز باندې د تندر په شان اغیزه وکړه. تر دې وخته افلاطون د یونان د هغه وخت د باورونو او رواجونو سره سم د دولت قوانینو ته ژور درناوی لاره او په دې فکر وو چې دې قوانینو د خدایانو د مشیت او فکر څخه الهام اخیستی تر څو چې د یونان اوسیدونکی د یوه ښه ژوند په خاطر وروزل شی او د هغو د لوړو اهدافو د تر لاسه کولو له پاره شرایط چمتو کړی.  اوس له داسې یوې پیښې سره مخامخ شو چې د همدې قوانینو د ځواک څخه په ګتې اخیستنې سره داسې یو څوک په مرګ محکوم شو چې دده په نظر «د عصر تر ټولو عاقل او عادل سړی»  ؤ.   دې ترخې تجربې د افلاطون فکر بیخی بدل کړ او د آتن په حکومت کې یې (چې دده دخپلوانو په لاس کې و) د چوکۍ او منصب د ترلاسه کولو خیالونه له سره وایستل. خپل ژوند یې د فلسفی افکارو او قلمی آثارو د رامنځته کولو او د سفرونو د کولو له پاره وقف کړ.  ده پخپلو آثارو کې دومره زیات له خپل استاد (سقراط) څخه یادونې کړی دی، چې د لوستونکو له پاره دا سخته ده چې وپوهیږی، چې کوم نظر د سقراط او کوم بیا دقیق په افلاطون پورې اړه نیسی .[6]

د افلاطون په وخت کې د تجارتی فعالیتونو د ودې په پایله کې د یونانیانو ترمنځ د ګټې د لاسته راوړو او د پیسو د ټولولو مفکورې زور اخیستی ؤ.  افلاطون د هغو پرضد قیام او مقاومت وکړ. ده پخپل مشهور کتاب (جمهوری) کې  د عدالت غږ پورته کړ او د شخصی ګټو له پاره د ټولنیزو ګټو تر پښولاندې کول یې وغندل. ده پخپل کتاب «جمهوی» کې، چې دفکراو پوهې خزانه ده،  پخپل فکر او ایدیال داسې دولتی جوړښت انځور کړ چې د انسان دوستی له اصولو سره یې برابر ګاڼه. [7]  د افلاطون  په نظر که په ټولنه کې حاکمان او سیاسی واکمنان اصلاح شی، د ټولنې نور وګړی پخپله په سمه لاره روانیږی. خو که په هیواد کې حاکمه کړۍ د فساده ډکه وی، د نورې ټولنې اصلاح به خورا ستونځمنه وی. دي په ټولنه کې د فیلسوفانو او پوهو کسانو د سیاسی حاکمیت پلوی دی. دده په نظر «دکوم ریاست حکمران، چې فلسفي نه وي دهغه ریاست پربنسټ اعتبارنه دی پکار. ... تعلیمي نظام باید د ریاست په ولکه کې وي ځکه، چې ددې بنیادي ګټه به ریاست ته رسېږي.  ریاست به دخپل ضروریاتوپه مطابق تعلیم یافته او هنرمند افراد روزي، تعلیم کول یا نه کول به دفرد په خوښه نه وي، ریاست به ټولو وګړو ته لازمي تعلیم ورکوي. که داسې وشي نو دریاست نظم، ډسپلین او ضبط به ترپوښتنې لاندې نه راځي، ښه پوهه خلک به دحکومت چارې پرمخ وړي، لوستې خلک دانصاف له روح سره اشناوي.» [8]، بې انصافی نه کوی او فساد ته لاس نه اچوی. ده ویلی دی چې (عدل اوانصاف) دبنسټیزپرمختګ لپاره ضروري دی.

افلاطون وایی چې  « د ظالم او جابر حکمران خوله هرڅه ته وازه پاتې وي سره ددې دومره قوت بیاهم کمزوری وي.»[9] افلاطون د ښوونې اوروزنې، اخلاقو او دعدل ترمنځ  ټینګې اړیکی وینی. دده له نظره ښه حکومت هغه وخت منځته راتلای شی چې واکمنان د ټولنې د ښيګڼو او عامه ګټو له پاره د واحد نظر څښتنان وی. دی وایی چې  بایدټول کارونه یوه فرد ته ونه سپارل شی، بلکې کارونه باید سره ووېشل شی تر څو چې هر څوک د خپل استعداد او ذوق مطابق کار وکړی او نتیجه یې لوړه وی. دی په دې نظر دی چې «ټولنې ته باید دیوه جسم په نظروکتل شي دجسم ټولې اعضاوې که فعالې وي نوپرجسم باندې بوج کم وي ځکه چې هره عضوه بیل بیل حرکت کوي او خپله خپله دنده پېژني او پرمخ یې وړي. نوپردې اساس چې څومره دتخصیصي عمل ښه وي ټولنه په همغه اندازه صحت منده اوپیاوړې وي. افلاطون په حقیقت کې په ریاست کې استحکام اوپه ټولنه کې عدل راوستل غوښتل. اخلاق،شجاعت،علم اواعتدال لا عدل ته ترقي ورکوي . اخلاق په افرادو کې شجاعت، علم، اعتدال او دانصاف عناصرپیاوړي کوي. علم او پوهه دریاست په ښه حکومتدارۍ کې مهم رول لوبوي، شجاعت اوباتوري دملک د ساتنې لپاره ډېره ضروري وي[10]  د افلاطون په نظر تر څو چې« فیلسوفان واک ته ونه رسیږي او یاواکمن فلسفي نه وي ترهغې دریاست او د ولس ستونزې نه حل کېږي ... دکوم ریاست حکمران، چې فلسفي نه وي دهغه ریاست پربنسټ اعتبارنه دی پکار.»[11] که د حکومت واګې د فیلسوفانو او پوهو کسانو په لاس کې ولویږی، د ملت له پاره ستر خدمتونه کولای شی، ځکه چې پوه کسان او فیلسوفان د ملت ګټې تر خپلو شخصی ګټو نه قربانوی، ریاست د حکم د چلولو او د پیسو او شتمنیو د راټولولو له پاره نه غواړی اود ټول ملت په خیر او دعدل او انصاف پر بنسټ ولاړ ټولنیز – سیاسی نظام را منځته کولای شی. 

د علم او پوهې څښتن حکمرانان عادل، انصافمن، زړوه ور  او غیرتی وی او په  دولت کې د غلا، بډو اخیستلو او نورو ټولنیزو فسادونو په ضد د مبارزې لارې لټولای او موندلای شی. په حکومت کې باید بې علمه او بد اخلاقه کسان  لار ونه مومی، ځکه چې  که « یوکس غل، بدفعله او بې عدالته وي په ټول ریاست باندې بده اغېزه ښندي».[12] دریاست واکداران بایدپوه او باشخصیته خلک وي.  دغه ډول پاک زړي کسان کولی شي ښه حکومت داري وکړي جهالت او خود غرضي له منځه یوسي، «ځکه چې دا ډول خلک انسانیت ته ژمن وي دوی په ډېره امانت دارۍ، ایماندارۍ او په دیانت دارۍ سره خپل کار ترسره کوي،دا ډول خلک د بې ځایه رسم رواج نه ازاد وي.»[13]



[1] http://www.aftabir.com/lifestyle/view/134997/افلاطون

[2] Platon, Werke- Überlieferung und Echtheit Von Internet.

[4]  عطاءالله خان حیران، د افلاطون ژوند، اند اوفلسفه- دویمه برخه
[6] http://www.lifeofthought.com/f8.htm
[7] مواد درسی مبانی اقتصاد ملی،  سال ۱۳۹۰ 
[9] همغه ځای – پنځمه برخه
[10] http://tolafghan.com/posts/20325
[11] عطاءالله خان حیران، د افلاطون ژوند، اند اوفلسفه-  پنځمه برخه -
[12] همغه ځای – څلورمه برخه
[13]  همغه ځای پنځمه برخه