دربارۀ ما

My photo
رفقای عزیز! گرداننده گان ویبلاگ "دادگاه" اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده، به خاطر تحقق آرمانها و اهداف انسانی و ترقیخواهانه حزب شهیدان گلگون کفن ما- ح.د.خ.ا.- دوشادوش سایر نیروهای ترقیخواه، ملی و دموکرات به خاطر افغانستان واحد، تجزیه ناپذیر و شگوفان مبارزه میکنند. هدف از ایجاد ویبلاگ "دادگاه"- خنثی ساختن تبلیغات زهرآگین و خصمانۀ "داوران" اپرچونیست، ابن الوقت، منحرف و مرتجع در دادگاه حقیقی تاریخ و فرزندان راستین حزب شهیدان بوده، که مذبوحانه تلاش می ورزند فرزندان صدیق و راستین حزب شهیدان و زحمتکشان افغانستان را تخریب و بدنام سازند. ما، از همه دوستان، رفقا و همرزمان انقلابی و میهنپرست صمیمانه تقاضا به عمل می آوریم تا دست به دست هم داده متحدانه و جسورانه در پی افشاء، شناسائی و رسوا نمودن عناصر منحرف، مرتجع، مخرب و اپورچونیست در داخل جنبش چپ و مترقی با ما همکاری نمایند. زنده باد زحمتکشان افغانستان! زنده باد نیروهای ترقیخواه! مرگ بر دشمنان داخلی و خارجی افغانستان زنده باد افغانستان daadgaah@gmail.com

Saturday, March 31, 2012

گلبدين حكمتيار


محل تولد

شهرداری امام صاحب ولایت کندز


تاریخ تولد

۱۳۲۶ هجری  شمسی


لقب

حکمتیار


ملیت

پشتون



زندگينامه

گلبدین حکمتیار در ۱۹عقرب(آبان) سال ۱۳۲۶ هجری شمسی مطابق با 1947 ميلادي در ولایت شمالی کندز، در ولسوالیامام صاحب چشم به جهان گشود. وی از رهبران مجاهدین، اسلامگرا، و جنگسالار است.

تحصيلات

گلبدین حکمتیار برای دورهٔکوتاهی دانشكده مهندسی دانشگاه كابل را تعقیب نمودولی بعد از ترم(سمستر) دوم  بعد از قتلسیدال رهبر ماویستهای افغانستان از افغانستان فرار و به پاکستان گریخت  در سال ۱۳۴۹ عضو جوانان مسلمان شد. در سال ۱۳۵۱-۱۳۵۲ زندانی گردید،وپساز کودتای محمد داود خان  دوباره به پاکستان فرار کرد.

پيشنه

گلبدین حکمتیار  خروتی همانند حفیظ‌الله امین  خروتی همیشه منبع اختلاف و انشعاب بوده‌است. درسال ۱۹۷۵ از حزب جمیعت برهان الدین ربانی جدا شد و حزب اسلامی خودش را بنا نهاد،كه تمام اعضاي اينحزب را پشتون، ها تشكليلميداده است. پس از کودتای ثور، بزرگترین مرکز تمرکز نیروهای ضد شوروی گردید و بادریافت بیشتر از ۸۰ در صد کمک‌های آمریکا و ساير كشور هانیرومندترین و سازمان دهنده‌ترین ارگان بود.

روابط

وابستگی وی بهسازمان‌های جاسوسی از جمله آی اس آی،(سازمان جاسوسي، پاكستان)و سازمانجاسوسی آمريكا، CIAوی را نیرومند ساخت. وی در کشتار و ترورهای روشنفکران و مخالفینش در پاکستان، افغانستان و ساير كشورهايجهان دست داشت. حکمتیار گروهش را حزب اسلامی نامید، این حزب ۷۰٪ کمک جهانی كه بخاطر جهاد عليه ارتش سرخ درافغانستان را جذب می‌کردکه اکثرش را در جنگهای داخلی با رقیبانش به مصرف رسانيد. حکمتیار همچنان عامل ترورخبرنگاران و روشنفکران و كساني هست کهجرئت انتقاد علیه او را می‌کردند. در حزب وی اعراب که بعدآ در شبکه القاعده جا گرفتند نیزشامل بودند و تا هنوز اين حرف صحت دارد.

شورش

حکمتیار در سال۱۳۶۷ به یک عملیات تقریبآ خودکش در شهر جلال آباد علیه رژیم دکتر نجیب الله دست زد که بهشکست  مفتضحانه انجامید. او احمد شاه مسعود را شدیدآ مقصراین شکست می‌داند. در سال ۱۳۶۹ در کودتائی در همکاری با گروه خلقی‌ها تحت رهبریتنی و گلابزوی دست داشت ولی نا کام گردید. بعد از خروج نیروهای شوروی سابق با کمک جنرالخاین و وابسته ای اس ای تنی وزیر دفاع وقت کودتای ناکام را برعليه رژیم دکتر نجیب الله، براه اندخت.



فتنه

در هنگام سقوطرژیم دکتر نجیب الله کوشید تا ازطریق پشتون‌ها در پیروی سیاسی چون وطنجار و رفیع درکابل قدرت را بدست گیرد، ولیباز هم موفق نشد. وی در چهار آسیاب سنگر گرفت و بر ضد نیروهای احمد شاه مسعود و برهان الدین ربانی تا آمدن طالبان جنگید وشهرکابل را همه روزه راکت باران می‌کرد که در نتیجه باعث قتی 650000 هموطن کابلی ماگردید که نویسنده خود 4 تن از اعضای فامیل خویش را ار اثر این راکت باران ها ازددست داده ام . بعد از پیروزی مجاهدین و برقراری حکومت اسلامی در افغانستان حکمتیار وگروهش یگانه افرادی بودند که بااین حکومت مخالفت ورزیدند. او در چهارآسیاب در نزدیکی کابل جا گرفت و شهررا زیر آتش راکت‌های کور قرار داد. برابر آمار ملل متحد در این راکت‌هاکه بعضآ به ۳۰۰۰ موشک در یک شبانه روز می‌رسید بیشتر از ۲۰٬۰۰۰ شهروند بیگناه کابلبه قتل رسید و شهر به ویرانه مبدل شد.

علیه مجاهدین

حکمتیار سببمخالفتش با حکومت مجاهدین را موجودیت نیروهای  ژنرال عبدالرشید دوستم وانمود میساختولی بعدآ به تاریخ ۱۱ جدی مطابق به روز تاسیس حزب دموکراتیک خلق یکجا با  همان ژنرال عبدالرشید دوستم و حزب وحدتشورای هماهنگی را بوجود آورد و یکبار دیگر دست به یک کودتا علیه حکومت مجاهدین زد،این بار هم کودتای گلبدین به شکست انجامید ولی تعداد زیاد از مردم بیگناه به شهادترسیدند، و قسمت‌های بیشتر شهر به ویرانه مبدل گردیده و یکی از مهمترین فرد در شروعو دوام جنگهای داخلی به شمار میاید.

معامله

در سال ۱۳۷۴مجبور شداز چهار آسیاب فرار کند و ضمن معامله با ربانی به کابلرفت. بعد از سالها ناکامی و از دست دادن اعتبار حکومت پاکستان که دیگر با طالبان بود در سال۱۳۷۵ به عنوان صدر اعظم دولت اسلامی وارد کابل شد. ولی بزودیطالبان وارد کابل شدند و حکمتیارمجبور به فرار شد. در مهر ۱۳۷۵ پس از اشغال کابل توسط طالبان با برهان الدین ربانی به سمت شمال رفت و از آنجا راهی ایران شد. پس از سقوططالبان بدست نیروهایآمریکا در عقرب(آبان) ۱۳۸۱ و تشکیل حکومت موقت در ۱ قوس(دی) ۱۳۸۱، از حکومت موقت وعملیات نظامی آمریکا انتقاد می‌نمود، ازینرو از ایران اخراج گردید.در این مدت چندین بار از طالبان خواهش کرد تا بگذارند با آنها همکار باشند.حکمتیار هم اکنون در پاکستان  در کمپ بنام شمشتو در حوالی شهر پشاور  در میان عزت و دبدبه شاهانه زنده گی میکند که ازخود دارو دسته تاسیسات نظامی ریاست امنیت محابس و میدانهای تعلیم و تربیت نظامی رادارد که در زمینه ای اس ای کمک فروانی را مبذول داشته است .

تامین مالی

در طول سالهایکه حکمتیار حزب تشکیل داد و فعالیت های سیاسی خویش را آغاز کرد، مهمیترین منابعمالی و تمویل کننده مالی وی CIA،آی اس آی و دولت عربستان سعودی بوده است،البته نه تنها این سه کشور تامین کننده مالی این شبکه بود است، بلکه از لحاظ سیاسینیز همیشه بانی و لنگرگاه حکمتیار وحزبش به شمار میرفته است.



خواننده عزیز منشما را با اندی از زنده گینامه وی اشنا ساختم اما نه با جزییات جنایات انجام یافتهاین قصاب که خود فصلی بزرگی را تشکیل میدهد و کمیته عدالت و دادخواهی مردمافغانستان در نظر دارد که برای تحقق و تامین این پروژه عدالت خواهی نظریات همه مردم افغانستان بشمول موافقین ومخالفین گلبدین را تدوین و بعدا نقلا به دادگاه ها و مجامع عدلی و بین امللی تقدیمنماید بویژه که درین بهبوبه این پروسه دراسترلیا اغاز یافته از شما درخواست میداریم که برای محکمه نمودن همه جنایت کاران تاریخکه به نوبت چهره های خونباراین خونتاهای تاریخ یک بعدی دیگری افشا خواهیم کرد و درخواست میگردد  که جزییات جنایات انها را در کامنت باز گذاشتهبشما  ، افشا کنید و تا بدینتریب حق خویش را در برابر خونهای ریختهشده مظلومان افغانستان ،  ادا نمایید

برای شما مبرهناست که اخرین گلبدین در چندین نوبت رفت و برگشت با ارگ نشینان کابل در نظر دارد که که دوباره به قدرتسیاسی در افغانستان بر گردد که این برگشت پیامدی بسیار ناگوار جدی و فاجعه بار خواهدداشت

لذا نظریات شماجز تحقق عدالت چیزی دیگری را به ارمغاننخواهد اورد

یا هو

میهن پور

منابع

·        وبگاه آریایی

·        وبگاه فراتر از مرزها

·        وبگاه رسمیآزمون ملی

·        en.wikipedia.org

·        bbc

·        history commons

Wednesday, March 7, 2012


تاپه به دستان دوران!

(همزبان)

چندی قبل مضمونی را از محترم مسعود فارانی تحت عنوان "قضاوت یک جانبه عادلانه نیست"، در یکی از سایت های افغانی مطالعه نمودم. از خوانش آن خیلی خوشحال شدم، زیرا این نوشته نه تنها واقعیت های درون جامعه ما را انعکاس میدهد، بلکه در روشنگری و تحمل پذیری بین روشنفکران نیز ممد واقع میگردد.
 با تأسف که در روزهای بعدی، چند مضمون دیگری را در طرد و بدگویی این مضمون به گونۀ افراطی خواندم. از اینرو میخواهم اندکی در این مورد بنویسم:
 بنظر من یک تعداد اشخاص، چون "قسم خورده" های اند، که یکسره در جنگ اند. هرکسی که در مورد زبانهای افغانستان چیزی بنویسد و نظرش را بگوید، مورد حملۀ این "قسم خورده" ها قرار میگیرد. صرف نظر از اینکه شخص مذکور کی است و چه خدماتی را برای مردم کشور انجام داده است.
 این "قسم خورده" ها با تاپۀ فاشیرم هر کسی را که بخواهند، رنگ میزنند. دلیل چه میتواند باشد. از قراین معلوم میشود که اینها میخواهند که هرکسی که در حقیقت گویی صدا بکشد، باید خاموش شود، تا دیگران جراَت ننمایند چیزی بنویسند و چیزی بگویند. جالب اینکه اینها بصورت منسجم و دستجمعی عکس العمل نشان داده و تقریباً با محتوای همگون، همیشه وهمه جا بدون شرم و حیا به اشخاص و افتخارات تاریخی ملت ما حمله ور شده زخم جدیدی را بر پیکرۀ ملت ما میافزایند.
 اگر مضمونی را کسی نمی پسندد، آیا بهتر نیست که از روی منطق با آن مقابله و استدلال نماید؟ ولی اینکه همه را در یک جوال انداخته و بر رویش تاپه ای زد، آنرا دور از انصاف میدانم. من با زبان قصیرم میخواهم در اینجا صرف چند سوال را طرح نمایم:
 اول: این عالیجناب ها که به هر شخصی تاپۀ فاشیزم را میچسپانند، مگرآیا بیخبر از آن اند که خود این تاپه را بر پيشانی شان دارند؟ آیا خود ایشان نسبت به هر کسی دیگر به فاشیزم نردیکتر نیستند؟ آیا نشنیده ایم که "وقتی با یک انگشت به طرف کسی با عیب جویی اشاره میکنی، چهار دیگر سوی خودت است؟
دوم: در سرتاسر نوشته های این "قسم خورده" ها بر روی سایت ها، همیشه عظمت طلبی وشئونیزم زبانی، نژادی و منطقوی و توهین و ذلیل ساختن دیگران به وضاحت قابل دید میباشد. این خصوصیت آیا فاشیستی نیست؟ اینها مثل اینکه ترازوی تاریخ را در دست دارند، در یک پلۀ آن، آنچه خوبی و افتخار است، انداخته و نامش را میگذارند- تاجک، و در پلۀ دیگر آنچه بدی و ذلیلی است، بار کرده و نامش را میگذارند- پشتون. آیا این برتر شمردن ها وعیب جویی های مطلق، فاشیستی نیست؟ آیا امکان دارد که یک قوم همه اش خراب و دیگرش یکسره خوب باشد؟! چنین قضاوت خوبی و بدی بر مبنی قوم و زبان را به جز از راسیسم چه میتوان نام گذاشت؟ آیا جنگهای اخیر در وطن ما نشان نداد، که هر جنگسالار بد بود و بد است، بی تفاوت از اینکه از کدام قوم و فامیل است و بکدام لسان صحبت میکند؟
 سوم: آنهائیکه زبان خالص دری را میخواهند و آنرا از لغت های پشتو و عربی "پاک" آرزو مینمایند، آیا روند های تاریخی را منکر اند؟ آیا در نتیجۀ ارتباطات انسانها همۀ زبانها در معرض مخلوط شدن قرار ندارند؟ آیا این کار بسیار بد است، که در یک زبان کلمات غیر باشد؟ پس چرا این بلند پروازی های فاشیستی در مقابل زبان های که در درازنای تاریخ یکجا در یک خطه با هم رشد نموده اند؟
مگر در همین مناطق که امروز بنام افغانستان یاد میشود وهم فراتر از آن، قوم های مختلف آریایی که به زبانهای مختلف آریایی صحبت میکردند، معیشت نداشتند؟ آیا آنها حق تکلم به زبان شانرا ندارند؟ این عظمت طلبان که امروز در مقابل زبان پشتو به اینگونه پای را لچ کرده در جنگ اند، زبان های دیگر که اصلآ برای شان اهمیتی ندارند. در حالیکه بهترین شعرا، نویسندگان وآواز خوانان زبان دری معاصر کسانی اند که یا پشتون اند و یا حد اقل مادر و یا پدرشان پشتون میباشد. بهترین پروفیسورهای افغانستان که درقوم پشتون اند، آثارگرانبهای شان رابه زبان دری نوشته اند. آیا این حملات ضد پشتونی و یاد کردن پشتونها بنام فاشیست، جفای بزرگ درحق آنها نیست؟
 این یک واقعیت است که تاریخ ادبیات زبان فارسی سابقۀ طولانی دارد، ولی شاخه های دیگر زبان آریایی همزمان با آن زیسته اند. بعضی از آنها به مرور زمان ضعیف تر شده و حتی از بین رفته اند. آنچه مسلم است، این است که ادبیات زبان فارسی میراث فرهنگی همۀ ساکنین این مرز و بوم میباشد.
 بسیاری از شاعران و نویسندگان از گذشته تا حال به زبان زیبای فارسی نوشته اند، در حالیکه مربوط به اقوام مختلف این منطقه بوده اند. یعنی اینکه نماینده های هر قومی در غنامندی این میراث تاریخی سهم خویش را ادا کرده است.
 از گذشته های دور میگذرم و فقط از دو شخصیت والای فرهنگی زبان دری- محمود طرزی و استاد خلیل الله خلیلی بگونه مثال یاد آور میشوم که هردو از ملیت پشتون بودند. شعرای نامدار هندی، ازبک، بلوچی وغیره زیاد اند، که دوشادوش تاجک ها باعث باروری فرهنگ فارسی گردیده اند.
 علما و محققانيکه در مورد زبان فارسی و داشته های آن تحقیق میکنند و مینویسند، به یقین مورد حرمت و احترام همه مردم افغانستان و سایر مردمان این منطفه قرار میگیرند. ولی آنهایی که افتخار آنرا تنها از آن خود دانسته و زبان و فرهنگ دیگر قوم ها را توهین مینمایند، نه تنها به دیگران ناروا میکنند، بلکه به زبان دری هم جفا مینمایند.
 چهارم: اینها در این عزا اند، که اگر نوشته های افغانان بعضی کلمات پشتو را داشته باشند، در آنصورت ایرانی ها و تاجکستاتی ها نخواهند توانست این کلمات را بدانند و بفهمند. اینکه افغانها مجبورند تا کلمات "گردو" و "سیب زمینی" و غیره را از برکت این "قسم خورده" ها یاد بگیرند،آیا دیگران نمیتوانند با چند کلمۀ زبان دیگر معرفت پیدا کنند؟ و یا خاطر آنها برای این "قسم خورده ها" گرامی تر از خاطر هموطنان شان است؟
 ایران و پاکستان، هردو در قبال افغانستان ستراتیژی مشابه دارند و در درهم کوبیدن افغانها میباشند. یکی از جوانب مهم این استراتیژی سرکوب پشتون ها میباشد. چنانچه القاح مصنوعی طالبان یکی از وسایل کوبیدن افغانها در کل و بصورت اخص پشتون ها بوده و میباشد.
پاکستان هرگز نمیخواهد تا پشتونهای افغانستان از جنگ رهایی یافته و زندگی صلح آمیز و مترقی را آغاز نمایند. زیرا در عقب مانی و دربدری پشتونهای افغانستان بقای خود را جستجو مینماید. همچنان ایران با پیشرفت و ترقی پشتونها سخت در مقابله قرار دارد، زیرا افراطی گری طالبانی راه را برای نفوذ سیاسی و کلتوری ایران در سرزمین ما فراخ تر و هموارتر میسارد.
 این تصادفی نیست، که در این مرحلۀ حساس تاریخی مسـئله زبان در کشور ما به جایی اینکه به حیث وسیلۀ تفاهم، مرهم گذار زخم ها و اشتراک مساعی قومهای مختلف افغانستان رول خویش را مثبت بازی کند، نزدیک است به شمشیر بران جدایی و نفاق ملی تبدیل شود. این هم تصادفی نیست که در این موقع حساس تاریخی، وزیر تعلیم و تربیۀ افغانستان نام مکتب بی بی مهرو را که به اسم یک زن قهرمان وطن ما مسمی بود، تغیير داده و اسم یک هم ولایتی اش را به آن داده است.
 در حقیقت این شخص نیز به نوبۀ خویش تیل را در بالای آتش نفاق ملی افزوده است. در عقب این همه تیل پاشی های آتش افزا، چه نهفته است؟ حتما مسایلی زیادی است که ذکر آن باعث تطویل این نوشته خواهد شد، ولی آنچه با موضوع بحث این نوشته ارتباط میگیرد این است که: در کشور ما دشمنان میخواهند، تا میدان برای افراطیون پشتون و تاجک فراخ تر شود. افراطیون هر قوم برجسته تر گردیده واشخاص صلح طلب ومردمی بمانند گذشتۀ نه چندان دور تاریخی به "اکثریت خاموش" تبدیل گردند. جامعه بیشتر از پیش بطرف قطب بندی و اینبار مخصوصا زبانی به پیش برود، و آنگاه خود این کشور ها پلانهای شانرا در کشور ما عملی نمایند.
 اگر امروز ابعاد خطرناک این تیل افشانی های پشتونها و تاجک های افراطی هنوز آنقدر قابل لمس نمیباشد، ولی در آیندۀ نزدیک شعله هایش نه تنها انسانهای وطن ما را فراخواهد گرفت، بلکه همه هست و بود تاریخی و فرهنگی این سرزمین را هم خواهد بلعید.
 این است هدف همسایگان ستیزگر ما. برای آنها خون افغان و ويرانی افغانستان در کار است، اینکه تاجک است و یا پشتون، هزاره و یا قوم دیگری، تفاوتی ندارد. آنها آرزوی افزونی افغانانی را دارند که خود بدست خویش افتخارات تاریخی شانرا به باد نابودی بدهند، که خود همه رابطه ها و ضابطه های بین القومی را ببرند، که خود همه داشته های معنوی شانرا به نیستی بکشند وآنگاه مردم نجیب ما چون یتیمان تاریخ در درگاۀ آنان به گدایی بایستند. ولی انشأالله به تدبیر اکثریت ملت غیور افغانستان این نقشه ها به فرجام نخواهد رسید



Thursday, March 1, 2012


دا بله خوشحالی،
دزد هم خدا میگوید صاحب کاروان هم . . .

دیروز مثل همیشه ایمل ناخواسته و جبری از بیچاره گی نجیب جان روشن!!! گرفتم چون میدانم از دستی خود فراموشی و خود فروشی کرده کسی به آن صفحه ی آزادی دنمارک، این که از کجا تمویل میشود و به چه دستوری تخریب و سبوتاژ میکند کار ما نیست، اصلاً سر نمی زند، چون آن گفته که گفتند هر کی آب از دم شمشیر نوشد نوشش باد! وای به حال این نجیبک ما و امثال آن که نمیتوانند از دم شمشیر آب نوشند چون ایشان آب را از عرق خجلت خود فروشی شان نوش جان میکنند و . . .
همین لحظه همه چیز را به یکطرف گذاشته به همین فکر غرق شدم که ای کاش برای همه یکسان میبود معنی نام و شخصیت اش. وای به حالی کسی که هم از "نام" و از معنی "تخلص" فرسنگ ها با شخصیت اش فاصله باشد. نجیب روشن که نی از نجابت اش و نی هم از روشن اش نی با تلسکوپی و نی هم با مایکروسکوپی آثاری از نجابت و روشنی یابی . . . این آدم که اگر از گذشته اش چیزی بنویسیم یک من داستان میشود بگذریم، این نزدیک اش را بیبینیم، جناب شان با استفاده از همان صفات سابقه دور و بر مسوولین ادارۀ مهاجرین دنمارک را چنان چپه چرخ میزد تا که آنها را گول زد به حساب خود اش، خود را این و آن معرفی کرد، وعده ها و . . . بالاخره خود را در کنار شخصیت های شناخته شده ای چون محترم فیضی و . . . گرفته و با استفاده از امکانات و فرصت نشریه ی را به نام "آزادی" جور کرد و در این قسمت چنان از صداقت و خوشباوری محترم فیضی سوء استفاده کرد که هر مقاله و هر نامه و . . .را برده به "جنابان" نشان میداد و به اصطلاح کریدت و دستور میگرفت، همین بود که با استفاده از شرایط بد حزبی ها که تازه با هزار و یک فشار مهاجر شده بودند و امکانات دسترسی به وسایل جمعی نشراتی نداشتند، داشتن و به دست آوردن نشریه ی آن هم به باور پاک شان از حزبِ خودشان غنیمت بزرگی بود. همینکه نجیب جان جای پای خودرا یافت از بادران خارجی و داخلی خود دستور گرفت که تا امروز به آن وفادار است یعنی این شخص را از نام فلان شخص و آن شخص را از نام دیگری شروع به تخریب و . . . کرد . . . وقتی رفقا متوجه شدند با رفیق فیضی تماس گرفتند بالاخره بعدِ ثابت شدنِ همه چیز، همه رفقای عزیز و شریف، این نجیب جان را مثل آزادی اش آزاد از همه انجمن ساختند. همین بود که به دربارِ نایبی صاحب (نهضت آینده) رفت و با مکر و حیله و نیرنگ عضو فوق العاده و فرمایشی شورای مرکزی نهضت آیندۀ محترم نایبی شد. ۴ نفری را هم که همانجا بود آنها را هم تکه تکه و پارچه پارچه کرد هرکدام آنها را به جان هم دیگر انداخت تا اینکه رویش یکبار دیگر مانند ذغال سیاه و تاریک شد و بالاخره نایبی صاحب، دکتور شیوامل، عصمت الله نایبخیل، داکتر شایسته، داکتر ببرک ارغند و به خصوص طارق جان پیکار دست به دست هم داده از نهضت اخراجش کردند.(می توانید از رسوائی نجیب جان از شخص خود طارق جان پیکار بپرسید که آنها نیز روی نشر جریدۀ "آینده" چگونه باهم جار و جنجال و دعوا داشتند). نجیب جان بالاخره دید که چه کند، یکباره "پشتون" شد، همان شخصی که چه نبود که به ادرس شهید نجیب الله نمی گفت، به یکباره گی سینه چاک آن شد، چون میدانست که چند نفر مثل خودش "قسم خور" و "عرق پُر" بنام پاکِ "پشتونوالی" دکان تجارت و نوکری را به دستور به نام شهید نجیب بازی میکنند با سراییدن اینکه هر که گم کند . . . . خود روزی میرسد به اصل خود (هرکه دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش) به پای بوسی رفت، برای این که اعتبار کسب کند، چند فلمی را از سایت فرانسوی که میلون ها افغان در تلویزون دولتی در زمان اش دیده بودند تا و بالا کرده نشر کرد و . . . بعد کار مشترک را شروع کردند و اولین بازی و پروژه را بالای بیچاره "ذکریا یوسفزی" زدند، از معصومیت او که از لحاظ زبانی و ملیتی در دنیای خاص . . . مرید و مرشد شهید نجیب الله بود به وسیله ی او و به نام او "ویبلاگی" جور کردند و به بیچاره هیچ چیزی نماندند و ده های دیگر گاهی "نجرابی" گاهی "شادروان" و دستور را ادامه میداد و میدهد چند وقت چنان مصروف "داور" بود که هر شب حلوا پخش میکرد و حال دید که دهن "داور" این عناصر تصادفی دیروز غلام های امروزی "فارو" چون شکرالله شیون و . . . شده نام "نهضت میهنی" و "حزب واحد" را "کافی شاقل" مانده اند چنان شکست که نجیب با تمام نجابت و روشنی!!! خود باور کرده نمیتوانست. بعد این همه گیچی ها به امر بادار به این فکر افتیدند که دو سایت با اعتبار سیاسی را که از تمام روش های بازاری و . . . دور هستند چطور پای شان را بکشانند و به چنان اتهام مضحک مسخره و خنده آور رو آوردند که امیدوارم مسوولین سایت های مذکور این توطیه را دقیق درک کنند. کسی که حتی به کمک باداران داخل البوم های شخصی افراد رفته و خلاف نورم ها نشر کرده و دهها جعل، سرقت، دروغ و . . . او خدا میگوید.
من برای مسوولین سایت های «اصالت» و «سپیده دم» میگویم هزاران بار شکر گذاری کنید که نجیب جان روشن و شرکا بالای شما اتهامی . . . را بسته است این به حیثیت و اعتبار هرچه بیشتر شما در نزد همه افزوده است و شما هیچ ضرورت به رد یا دفاع ندارید. این اتهام به این میماند که روسپی مشهور شهر با شهادت چند دلال خود بالای شریف ترین مرد منطقه دعوای تجاوز و از دست دادن بکارت کند. مگر این واقعیت است، اگر خدای ناخواسته در وصف شما چیزی نوشته میکرد گریه ی "میرزا غالب" چه که بسیار کار داشتید تا ثابت کنید که این عیب عجب در کجاست.

از طرف آگاه تمام امور در دنمارک

 نوت-  محترمین مسوولین سایت "دادگاه"! امیدوارم که این نوشته من را اگر بعضی اضافه روی ها هم شده نشر کنید چون این اضافه روی ها نه تقصیر من بوده نه مسوولیت شما چون متاسفانه محترم نجیب روشن به دیگر زبان نمیفهمد. من همینقدر خاطر نشان میسازم که من در مورد ایشان و . . . بسیار چیز ها را مستند دارم و میفهمم که اگر شما لازم میدانید بدون سانسور نشر میکنید من تهیه کرده به شما بفرستم.